مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

مادرانه هایی برای دخترم

دلم گرفته

این روزها سخت غمگینم و خسته  با هر آهی چشمانم پر از اشک می شود و دلم پر از درد خسته از همه چیز همه کس همه جا دلم بچگی می خواهد دلم پاکی و صداقت می خواهد دلم مادر می خواهد خواهر می خواهد دلم کسی را می خواهد که با او حرف بزنم دردودل کنم و هیچ کس نیست دلم خانه مادر می خواهد دلم مامن آرامش بخش مادر را می خواهد دلم آغوش او را جستجو می کند و او نیست تا خودم را به خانه اش مهمان کنم کنارش بنشینم با او حرف بزنم دخترکم کودکی کند و برق چشمان مادر را ببینم دلم خواهر می خواهد که خاله باشد برای دخترکم که نوازشش کند که عاشقش باشد آه آه آه از این تقدیر ننگ بر این تقدیر  خسته ام خسته و هیچ کس نمی داند رنگ پریدگیم را هیچ کس ن...
15 دی 1394

مامان بزرگ رفت

چهارشنبه مادربزرگ پیر خانه برای همیشه چشمانش را بست تا در دنیای دیگر آرام بگیرد  کهولت سن  بیماری های بسیار ناتوانی سختی ها و ناملایمات زندگی همه را در این دنیا تجربه کرد و راحت رفت با کوله باری از غم از نگرانی از دلشورهای مادرانه از غربت از غم از دست دادن عزیزان همه را با خود برد و راحت راحت راحت رفت روحش شاد وقرین رحمت باد
11 دی 1394

تقدیم به دخترم

تقدیم به فرزندم:زود بزرگ نشو مادر؛قهقهه بزن، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام.هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد ازپاکی .الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! آنجا که عمروزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ، بزرگ که شدی از نگاه دلقک ها گریه ات میگیرد, هیچکس مرا مجبور به مادری نکرد،به اختيار خود مادر شدم تا بدانم معنی بیخوابیهای شبانه را،تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات میتواند معجزه زندگی دوباره ام باشد؛بهشت من, زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست؛همه س...
4 دی 1394
1